راه‏های مبارزه با آفات عفاف

پدیدآورمحسن آشتیانی

نشریهصحیفه مبین

شماره نشریه31

تاریخ انتشار1389/02/19

منبع مقاله

share 1001 بازدید
راه‏های مبارزه با آفات عفاف

محسن آشتیانی
چکیده

با توجّه به توصیه و تأکید قرآن کریم و ائمّه معصومین -علیهم‏السّلام- به ویژه به پیروانِ دینِ مبین اسلام مبنى بر حفظ عفاف و پاکدامنى به عنوان یک ارزش والاى دینى و اخلاقى، و از آن‏جا که در مسیر حراست و حفاظت از این ارزش دینى همانند سایر ارزش‏ها، موانع و آفت‏هاى متعدّدى وجود دارد؛ لذا انسان مى‏تواند با بهره‏گیرى از قرآن و عترت راه‏هاى مقابله و مبارزه با آن آفت‏ها را بیابد.
این مقاله در پى معرّفى و تبیین برخى از آیات الهى و روایات معصومین -علیهم‏السّلام- است که مى‏توان آن‏ها را به عنوان راه‏کارهاى عملى و مناسب براى مبارزه با آن آفت‏ها دانست.

کلید واژه‏ها:

عفاف، زینت، حجاب اسلامى، وقار و متانت، ازدواج، نقش والدین.

مقدّمه

بى‏تردید عفاف همانند سایر ارزش‏هاى اخلاقى و دینى در معرض آفت‏هاى مختلفى قرار دارد که عقل و شرع حکم مى‏کند با آن آفت‏ها مقابله و مبارزه صورت گیرد. این نوشتار در پى پاسخگویى به این سؤال است که آیا قرآن و معصومین علیهم‏السلام راه‏هایى براى مبارزه با آفات عفاف معرّفى کرده‏اند؟ یا خیر؟
اسلام که کامل‏ترین ادیان است و به روح و عمق مسایل مى‏نگرد، در این زمینه راه‏هایى را نشان داده که اغلب آن‏ها جنبه پیشگیرى دارد. در این بخش راه‏هاى مبارزه با آفات پاکدامنى از دیدگاه قرآن و روایات معصومین بیان مى‏شود.

پرهیز از افراط و تفریط در غریزه

افراط و تفریط در بهره‏گیرى از غریزه، هر دو مذموم و ناپسند است. حضرت على علیه‏السلام منشأ افراط و تفریط را نادانى مى‏داند، آن‏جا که مى‏فرماید: «لا یَرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطا».(1)
اعتدال و میانه‏روى در بهره‏گیرى از غریزه جنسى، روشى است که منطبق با سنن آفرینش است. در این روش نه غریزه جنسى آزاد و خودسر است و نه سرکوب و مطرود مى‏گردد. بلکه این تمایل طبیعى با اندازه‏گیرى صحیح از حمایت قانون و اخلاق برخوردار است و در حدود مصلحت فردى و اجتماع موجبات ارضائش فراهم مى‏آید. پایه‏گذاران روش اعتدال در درجه اوّل پیامبران خدا بودند. اینان به امر الهى در طول اعصار و قرون متمادى از طرفى مردم را به زناشویى تشویق کرده‏اند و از طرف دیگر با هر قسم لاابالى گرى و انحراف‏هاى جنسى مبارزه نموده و جوامع بشرى را از آن‏ها برحذر داشته‏اند. مرحوم صدر الدّین بلاغى، در این‏باره مى‏نویسد:
«شک نیست که اسلام به وجود و اهمّیّت غرایز اعتراف کرده، ولى هیچ‏گاه غرایز را براى قوط و هماهنگى با چهار پایان آزاد نگذاشته و هرگز روا نداشته است که انسان تنها از روزنه غرایز عالمِ خلقت را به تماشا بنشیند. و امّا این‏که اسلام مرد و زن را ملزم ساخته که هر یک حاجت جنسى آن دیگر را برآورد، دلیل آن نیست که این شریعت انسان را از سطح عالى اخلاقى و فضیلت به درّه پیروى از غریزه تنزّل داده، بلکه مقصود اسلام از این الزام آن است که حاجات ضرورى و طبیعى مردم برآورده شود.»(2)
مسیحیان درباره غریزه جنسى، یعنى میل مرد به زن و زن به مرد، عقیده دارند این غریزه یک میل پست و ناپاک و علاقه پلید و شرم‏آور مى‏باشد و به اصطلاح ازدواج پیوند زشت و فاسدى است که انسان را از رسیدن به مقام معنویت و تقوى باز مى‏دارد! تا آن‏جا که کشیشان کاتولیک و همچنین زنان و مردان تارک دنیا، در تمام عمر، مجرّد زندگى مى‏کنند، و هرگونه ازدواج را مخالف این مقام روحانى تصور مى‏کنند!
امّا اسلام، میل جنسى را یک غریزه طبیعى و مقدّس دانسته و ارضاى غریزه جنسى را لازم و ازدواج و علاقه به زن را مبارک و پسندیده مى‏داند. امام صادق علیه‏السلام در این زمینه فرموده است: من اخلاق الانبیاء حبُ النّساء؛ «دوست داشتن و علاقه به زن از اخلاق و صفات پیامبران است.»(3)

چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم

یکى از مهمترین آفات پاکدامنى، چشم‏چرانى است. این عامل اغلب اوقات باعث ظهور انحرافات جنسى مى‏گردد. خداوند متعال در قرآن‏کریم مى‏فرماید: قُلْ للمؤمنینَ یَغُضُّوا من ابصارهم و یَحْفَظوا فروجَهم ذلک اَزکى لَهم اِنَّ اللّهَ خبیرٌ بما یَصْنَعونَ(4) «به مؤمنان بگو چشم‏هاى خود را [از نگاه به نامحرمان] فرو گیرند و فروج خود را حفظ کنند، این براى آن‏ها پاکیزه‏تر است، خداوند از آن‏چه انجام مى‏دهید آگاه است.»
"یغضوا" از ماده "غض" بر وزن خز، در اصل به معنى کم کردن و نقصان است و در بسیارى از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته مى‏شود. در این آیه کلمه "ابصار" که جمع بصر است، به کار رفته است. فرق است بین کلمه "بصر" و کلمه "عین"، همان‏طور که در فارسى هم فرق است بین کلمه "دیده" و کلمه "چشم". عین که فارسى آن چشم است، نام عضو مخصوص و معهود است با قطع نظر از کار آن، ولى کلمه بصر و همچنین فارسى آن دیده، از آن جهت به چشم اطلاق مى‏شود که کار مخصوص دیدن ابصار از آن سر مى‏زند. لذا این دو کلمه اگر چه اسم یک عضو مى‏باشند، چون عنایت به کار چشم یعنى عمل دیدن است، کلمه ابصار به کار رفته است نه کلمه عیون.(5)
در تفسیر نمونه بعد از بیان معنى واژه "غض" چنین آمده است:
بنابراین آیه نمى‏گوید مؤمنان باید چشم‏هاشان را فرو بندند، بلکه مى‏گوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند. و این تعبیر لطیفى است به این منظور که اگر انسان به‏راستى هنگامى که با زنان نامحرمى روبرو مى‏شود، بخواهد چشم خود را به کلى ببندد، ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست؛ امّا اگر نگاه را از صورت و اندام او برگیرد و چشم خود را پایین اندازد، گویى از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه‏اى را که ممنوع است، از منطقه دید خود به کلى حذف کرده است.(6)
قابل توجّه این‏که قرآن نمى‏گوید از چه چیز چشمان خود را فرو گیرند، و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف کرده تا عموم را افاده کند؛ یعنى از مشاهده تمام آن‏چه نگاه به آن‏ها حرام است، چشم برگیرید.
از آن‏چه گفته شد این نکته روشن مى‏شود که مفهوم آیه فوق، این نیست که مردان در صورت زنان خیره نشوند تا بعضى از آن چنین استفاده کنند که نگاه‏هاى غیر خیره مجاز است. انسان به هنگام نگاه کردن، معمولاً منطقه وسیعى را زیر نظر مى‏گیرد. هرگاه زن نامحرمى در حوزه دید او قرار گرفت، چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقه دید او خارج شود؛ یعنى به او نگاه نکند، امّا راه و چاه خود را ببیند و این‏که "غض" را به معنى کاهش گفته‏اند، منظور همین است.
علاّمه طباطبایى ذیل این آیه چنین آورده است:
«این آیه به جاى این‏که نهى از چشم‏چرانى کند، امر به پوشاندن چشم کرده و فرقى ندارد؛ زیرا آن امر، این نهى را هم افاده مى‏کند و چون مطلق است، نگاه به زن اجنبى را بر مردان و نگاه مرد اجنبى را بر زنان تحریم فرموده.»(7)
دومین دستور در آیه فوق مسئله حفظ فرج است.
علامه طباطبائى در ذیل این قسمت از آیه چنین گفته است:
و جمله «و یحفظوا فروجهم» نیز به معناى این است که به ایشان امر کن تا فرج خود حفظ کنند و کلمه فرجه و فرج به معناى شکاف میانه دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده‏اند و در قرآن‏کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است، همیشه این کنایه را استعمال کرده؛ به طورى که راغب گفته و در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نص و اسم صریح براى عورت شده است.
و مقابله میان جمله «یغضوا من ابصارهم» با جمله «یحفظوا فروجهم» افتاده، این معنا را مى‏رساند که مراد از حفظ فروج، پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضى پنداشته‏اند.(8)
در تفسیر قمى در این زمینه حدیثى نقل شده است به این شرح: عن ابى عبداللّه قال: کُلّ آیةٍ فى القُرآن فى ذکر الفروج فهى من الزّنا الا هذه الایه فانّها من النظر؛(9) «هر آیه‏اى که در قرآن سخن از حفظ فروج مى‏گوید منظور حفظ کردن از زنا است، جز این آیه که حفظ کردن از نگاه دیگران است.»(10)
استاد مطهرى درباره این قسمت از آیه چنین گفته است:
«ممکن است مقصود این باشد که پاکدامن باشند و دامن خود را از هر چه که روا نیست نگهدارى کنند، یعنى از زنا و فحشاء و هر کار زشتى که از این مقوله است. ولى عقیده مفسّرین اوّلیّه اسلام و همچنین مفاد اخبار و احادیث وارده این است که هر جا در قرآن کلمه حفظ فرج آمده، مقصود حفظ از زنا است، جز در این دو آیه که به معناى حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر عورت است. چه این تفسیر را بگیریم یا حفظ فرج را به معنى مطلق پاکدامنى و عفاف بگیریم، در هر حال شامل مسأله ستر عورت مى‏باشد.»
در جاهلیّت بین اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب کرد. در دنیاى متمدّن کنونى نیز عده‏اى از غربى‏ها کشف عورت را تأیید و تشویق مى‏کنند. دنیا دوباره از این نظر به سوى همان وضع زمان جاهلیت سوق داده مى‏شود.
راسل در یکى از کتاب‏هایش به نام در تربیت، یکى از چیزهایى که از جلمه اخلاق "بى‏منطق" و به اصلاح "اخلاق تابو"(11) مى‏شمارد، همین مسأله پوشانیدن عورت است.
عجیب است که بشر به نام تمدّن مى‏خواهد به قهقرا و توحّش باز گردد. در قرآن‏کریم کلمه «الجاهلیة الاولى» وارد شده است. شاید اشعار به همین جهت باشد که جاهلیّت قدیم، نخستین جاهلیّت بوده است. در بعضى از روایات آمده است که «اَى ستکون جاهلیة اخرى» یعنى مفهوم آیه این است که به زودى یک جاهلیّت دیگر هم به وجود خواهد آمد.
قرآن به دنبال دستور ستر عورت مى‏فرماید: «ذلک ازکى لهم»، یعنى این براى ایشان پاکیزه‏تر است. پوشیدن عورت یک نوع نظافت و پاکى روح است.
قرآن با این جمله مى‏خواهد فلسفه و منطق این کار را بیان کند. در حقیقت مى‏خواهد پاسخى به اهل جاهلیّت قدیم و جدید بدهد که این ممنوعیّت‏ها را بى‏منطق و "تابو" نخوانند، و متوجّه آثار و منطق آن باشند.
بعد مى‏فرماید: ان اللّه خبیر بما یصنعون؛ «خدا به آن‏چه مى‏کنند، آگاه است.» این در واقع اخطارى است براى کسانى که نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مى‏کنند.
در آیه بعد به شرح وظایف زنان در این زمینه مى‏پردازد. نخست به وظایفى که مشابه مردان دارند، اشاره کرده و مى‏گوید: "و به زنان با ایمان بگو چشم‏هاى خود را فرو گیرند [و از نگاه کردن به مردان نامحرم خوددارى کنند] و دامان خود را حفظ نمایند: قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنَّ و یحفظن فروجهنَّ...(12) و به این ترتیب "چشم‏چرانى" همان‏گونه که بر مردان حرام است، بر زنان نیز حرام مى‏باشد و پوشانیدن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.

آشکار نکردن زینت براى بیگانگان

در جمله بعد از آیه سى‏ویکم سوره مبارکه نور، خداوند مى‏فرماید: و لا یبدین زینتهنّ اِلاّ ما ظَهر منها؛ «آن‏ها نباید زینت خود را آشکار سازند، جز آن مقدار که طبیعتاً ظاهر است.»
قبل از توضیح پیرامون این بخش از آیه بیان این نکته لازم است که معناى کلمه "زینت" در عربى از معناى کلمه "زیور" فارسى اعم است؛ زیرا زیور به زینت‏هایى گفته مى‏شود که از بدن جدا مى‏باشد، مانند طلا و جواهر، ولى کلمه زینت هم به این دسته گفته مى‏شود و هم به آرایش‏هایى که به بدن متصل است؛ نظیر سرمه و خضاب.(13)
علامه طباطبایى درباره این جمله چنین گفته است:
«کلمه ابداء به معناى اظهار است و مراد از زینت زنان، مواضع زینت است؛ زیرا خود زینت از قبیل گوشواره و دستبند، اظهارش حرام نیست، پس مراد به اظهار زینت، اظهار محلّ آن‏هاست. خداى تعالى از این حکم آن‏چه ظاهر است را استثناء کرده و در روایات آمده است که مقصود از آن‏چه ظاهر است، صورت و دو کف دست و قدم‏ها مى‏باشد.»(14)
مرحوم طبرسى هم‏چنین نظرى دارد و مى‏گوید:
«مواضع زینت خود را براى اشخاص نامحرم ظاهر نکنند. بدیهى است که خود زینت را مى‏شود نظر کرد. تنها وظیفه زن این است که مواضع زینت، مثل گوش و سینه و... را بپوشاند.»(15)
مفاد این دستور آن است که زنان نباید آرایش و زیور خود را آشکار سازند. سپس دو استثناى اوّل این است که: الا ما ظهر مهنا؛ یعنى جز زینت‏هایى که آشکار است. از این عبارت چنین استفاده مى‏شود که زینت‏هاى زن دو نوع است: یک نوع زینتى است که آشکار است. نوع دیگر زینتى است که مخفى است؛ مگر آن‏که زن عمداً و قصداً بخواهد آن را آشکار کند. پوشانیدن زینت نوع اوّل واجب نیست، امّا پوشانیدن زینت‏هاى نوع دوم واجب است. این‏جا است که این پرسش به صورت یک مشکل پیش مى‏آید که زینت آشکار کدام است و زینت نهان کدام؟
درباره این استثنا، از قدیم‏ترین زمان‏ها از صحابه و تابعین و ائمّه معصومین(ع) سوال مى‏شده و به آن جواب داده شده است.
مرحوم طبرسى در این باره مى‏گوید:
درباره این استثناء سه قول است:
[اوّل] این‏که مراد از زینت آشکار جامه‏ها است (جامه‏هاى رو)، مراد از زینت نهان پاى برنجن و گوشواره و دستبند است. این قول از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده است.
[دوم] این‏که مراد از زینت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است، یعنى زینت‏هایى که در چهره و دو دست تا مچ واقع مى‏شود، این قول ابن‏عبّاس است.
[سوم] این است که مراد از زینت آشکار، خود چهره و دو دست تا مچ است. این قول ضحاک و عطا است.(16)
صاحب کشّاف در این زمینه مى‏گوید:
«زینت عبارت است از چیزهایى که زن خود را به آن‏ها مى‏آراید، از قبیل طلا، سرمه، خضاب. زینت‏هاى آشکار از قبیل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب، مانعى نیست که آشکار بشود، و امّا زینت‏هاى پنهان از قبیل دست برنجن، پاى برنجن، بازوبند، گردن‏بند، تاج، کمربند، گوشواره باید پوشانیده شود. مگر از عدّه‏اى که در خود آیه استثناء شده‏اند. در آیه پوشانیدن خود زینت‏هاى باطنه مطرح شده است، نه محل‏هاى آن‏ها از بدن. این به خاطر مبالغه در لزوم پوشانیدن آن قسمت‏ها از بدن است از قبیل ذراع، ساق‏پا، بازو، گردن، سر،سینه و گوش.»(17)
آن‏گاه وى پس از بحثى درباره موهاى عاریتى که به موى زن وصل مى‏شود، و بحث دیگرى درباره تعیین مواضع زینت ظاهره این بحث را پیش مى‏کشد که فلسفه استثناى زینت‏هاى ظاهره از قبیل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آن‏ها از قبیل چهره و دو دست چیست؟ در جواب مى‏گوید: فلسفه‏اش این است که پوشانیدن این‏ها حرج و کار دشوارى است بر زن. زن چاره‏اى ندارد از این‏که با دو دستش اشیاء را بردارد یا بگیرد و چهره‏اش را بگشاید. خصوصاً در مقام شهادت دادن و در محاکمات و در موقع ازدواج، چاره‏اى ندارد از این‏که در کوچه‏ها راه برود و خواه‏ناخواه از ساق با پایین‏تر، یعنى قدم‏هایش معلوم مى‏شود، خصوصاً زنان فقیر (که جوراب و احیاناً کفش ندارند) و این است معنى جمله الاّ ما ظهر منها. در حقیقت مقصود این است؛ مگر آن‏چه عادتاً و طبعاً آشکار است و اصل اولى ایجاب مى‏کند که آشکار باشد.»
در ادامه آیه آمده است وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنّ على جُیُوبِهِنَّ. این بخش از آیه به تناسب موضوع در قسمت بعد توضیح داده خواهد شد. سپس مى‏فرماید: و لا یُبْدینَ زینتهنَّ الاّ لبعُولتِهنَّ...؛ یعنى «زینت‏هاى خود را آشکار نکنند؛ مگر براى شوهران و...»
این بخش از آیه استثناى دوم را در مورد آشکار کردن زینت بیان مى‏کند. استثناى اوّل مقدارى از زینت را که نمایان بودن آن نسبت به عموم افراد جایز است، معیّن کرد، امّا این استثنا، اشخاص معیّنى را نام مى‏برد که آشکار نمودن مطلق زینت براى آنان جایز است. در استثناى اوّل دایره مورد استثناء از نظر مواضع تنگ‏تر و از نظر افراد وسیع‏تر است و در استثناى دوم بر عکس است.
غالب این اشخاص که در آیه نام برده شده‏اند، همه کسانى هستند که در اصطلاح فقه محارم خوانده مى‏شوند و از این قرارند.
1. لبعولتهن: براى شوهرانشان.
2. اَو آبائهن: یا پدرانشان.
3. اَو آباء بعولتهن: یا پدران شوهرانشان.
4. او ابنائهن: یا پسرانشان.
5. اَو اَبناء بعولتهن: یا پسران شوهرانشان.
6. اَو اخوانهن: یا برادرانشان.
7. اَو بنى اخوانهن: یا پسران برادرانشان.
8. اَو بنى اخواتهن: یا پسران خواهرانشان.
9. اَو نسائهن: یا زنان هم‏کیششان.
10. اَو ما ملکَت ایمانهن: یا بردگانشان (کنیزانشان).
11. اَو التّابعین غیر اولى الاربة: یا پیروانى که تمایلى به زن ندارند (افراد سفیه و ابلهى که میل جنسى در آن‏ها وجود ندارد).
12. اَو الطفل الذین لم یظهروا على عورات النساء: یا کودکانى که از عورات زنان [امور جنسى] آگاه نیستند، یا توانایى انجام کار زناشویى ندارند.
علاّمه طباطبایى مى‏گوید:
«کلمه بعوله به معنى شوهران است، و طوایف هفتگانه‏اى که قرآن نام برده، محرم‏هاى نسبى و سببى هستند و اجداد شوهران، حکمشان حکم پدران ایشان و نوه‏هاى شوهران حکم فرزندان ایشان است.»(18)
در موارد دوازده‏گانه فوق، چهار مورد اخیر قابل بحث است، که در مورد آن‏ها بحث خواهد شد.
الف. نسائهن. استاد مطهرى مى‏گوید(19): در این کلمه سه احتمال داده شده است:
1. اینکه مراد زنان مسلمان هستند. مفهوم آیه، بنابراین قول این است که زنان غیر مسلمان نامحرم مى‏باشند و زن مسلمان باید خود را از ایشان بپوشاند.
2. اینکه مراد مطلق زنان است، خواه مسلمان یا غیر مسلمان.
3. این‏که مراد زن‏هایى است که در خانه هستند، مانند زنان خدمتکار. مفهوم این تفسیر این است که هر زنى به غیر از زنان داخل خانه به سایر زنان نامحرم است. این احتمال به کلى مردود است؛ زیرا یکى از مسلّمات و ضروریّات اسلام این است که زن به زن محرم است.
احتمال دوم نیز ضعیف است؛ زیرا در این احتمال نکته‏اى براى اضافه نساء به ضمیر وجود ندارد، ولى طبق احتمال اوّل، نکته این اضافه این است که زنان کفّار بیگانه هستند و از خودشان نمى‏باشند.
حقیقت این است که احتمال اوّل، قوى‏ترین احتمالات است و روایاتى هم بر طبق آن وارد شده که برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زن یهودیه یا نصرانیه منع کرده است. در این روایات استناد شده است به این‏که زنان غیر مسلمان ممکن است زیبایى زنان مسلمان را براى شوهران یا برادران خود توصیف کنند.
باید توجّه داشت که در اینجا مسئله‏اى وجود دارد و آن این است که براى هیچ زن مسلمان جایز نیست که محاسن، یعنى زیبایى‏هاى زن دیگر را براى شوهر خود توصیف کند. وجود این تکلیف، عفّت زنان مسلمان را در برابر یکدیگر تأمین مى‏کند، ولى در مورد زنان غیر مسلمان اطمینان نیست. ممکن است آن‏ها براى مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگویند. بنابراین به زنان مسلمان دستور داده شده است که خود را از ایشان بپوشانند.
ب. اَو ما ملکت ایمانهن. ظاهر این جمله مفهوم وسیعى دارد و نشان مى‏دهد که زن مى‏تواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود؛ ولى در بعضى از روایات اسلامى تصریح شده است که منظور ظاهر شدن در برابر کنیزان است، هر چند غیر مسلمان باشند و غلامان را شامل نمى‏شود. در حدیثى از امام على علیه‏السلام مى‏خوانیم که فرمودند:
لا ینظر العبد الى شعر مولاته؛ «غلام نباید به موى زنى که مولاى او است، نگاه کند.»
از بعضى روایات دیگر تعمیم استفاده مى‏شود؛ امّا مسلماً خلاف احتیاط است.(20)
ج. اَو التّابعین غیر اولى الاربه. مرحوم طبرسى در این‏باره مى‏گوید:
همچنین لازم نیست زنان در برابر مردانى که تابعند و نیازى به زن ندارند، خود را بپوشند. برخى گویند: مقصود مرد ابلهى است که جیره‏خوار زن باشد و به زن توجّهى نداشته باشد. از امام صادق(ع) هم همین‏طور روایت شده است.
برخى گویند: مقصود آدم‏هاى عقیمى است که تمایل جنسى در وجودشان نیست.
برخى گویند: مراد اخته و خواجه است. برخى گویند مقصود پیرمرد است. برخى گویند: مقصود غلام صغیر است. به هر حال آیه شریفه مردى را بیان مى‏کند که به علّتى تمایل به زن ندارد و همه چیز برایش یکسان است.(21)
د. اَو الطّفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء.
این قسمت را نیز دو جور مى‏توان تفسیر کرد: کلمه "لم یظهروا" از مادّه ظهور است و با کلمه "على" متعدى شده است. ممکن است ترکیب این دو کلمه مفهوم "اطّلاع" را بدهد. پس معنى چنین مى‏شود: کودکانى که بر امور نهانى زنان آگاه نیستند. و ممکن است مفهوم "غلبه و قدرت" را بدهد. پس معنى چنین مى‏شود: کودکانى که بر استفاده از امور نهانى زنان توانایى ندارند.
طبق احتمال اوّل، مراد بچه‏هاى غیر ممیز است که قدرت تشخیص این‏گونه مطالب را ندارند؛ یعنى غیر بالغ مى‏باشند؛ هر چند ممیّزند. طبق احتمال دوم اطفالى که همه چیز مى‏فهمند و نزدیک به حد بلوغ مى‏باشند؛ ولى بالغ نمى‏باشند جزء استثناها هستند. فتواى فقها نیز بر طبق تفسیر است.
از مطالب سؤال‏انگیز اینکه در آیه فوق ضمن بیان محارم، به هیچ وجه سخنى از عمو و دایى در میان نیست، با این‏که به طور مسلّم محرمند و حجاب در برابر آن‏ها لازم نمى‏باشد.
ممکن است علّت آن باشد که قرآن مى‏خواهد نهایت فصاحت و بلاغت را در بیان مطالب به کار گیرد و حتّى یک کلمه اضافى نیز نگوید. از آن‏جا که استثناى پسر برادر و پسر خواهر، نشان مى‏دهد که عمه و خاله انسان نسبت به او محرمند، روشن مى‏شود که عمو و دایى یک زن نیز بر او محرم مى‏باشند و به تعبیر روشن‏تر، محرمیّت دوجانبه است. هنگامى که از یک سو فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند، طبیعى است که از سوى دیگر و در طرف مقابل عمو و دایى نیز محرم‏اند.

آراستگى و خودآرایى براى همسر

هر زنى در فطرت و سرشتش، زیباپسندى و آراسته‏گرى نهفته است. از طرف دیگر اسلام دین فطرت است و چنین دینى، باید احساسات و عواطف مردم را که مخلوق همان خدایند، در نظر بگیرد و راهنمایى کند.
از نظر اسلام براى زن مستحب است که همواره داراى زینت باشد و براى شوهرش جاذبه داشته باشد نه دافعه.

رعایت پوشش اسلامى

پوشش زن یکى از بهترین وسایل صیانت او و عدم تعرّض دیگران به او مى‏باشد. از دیدگاه اسلام حجاب حافظ شخصیّت، کیان و ارزش و اعتبار زن است. در وى آرامش و سکون ایجاد مى‏کند و او را از تعرّض و هرج و مرج باز مى‏دارد؛ موجب مى‏شود که او محورى براى کانون گرم یک خانواده باشد، نه معرّضى براى تعرض هر بوالهوس و هرزه.
متفکّر شهید و بزرگوار مرحوم مطهرى مى‏نویسد:
حقیقت امر این است که در مسأله پوشش- و به اصطلاح عصر اخیر، حجاب- سخن در این نیست که آیا زن خوب است پوشیده در اجتماع ظاهر شود یا عریان؟ روح سخن این است که آیا زن و تمتّعات مرد از زن باید رایگان باشد؟ آیا مرد باید حق داشته باشد که از هر زنى در هر محفلى حداکثر تمتّعات را ببرد یا نه؟ اسلام که به روح مسائل مى‏نگرد جواب مى‏دهد: خیر. مردان فقط در محیط خانوادگى و در کادر قانون ازدواج و همراه با یک سلسله تعهّدات سنگین مى‏توانند از زنان به عنوان همسران قانونى کامجویى کنند، امّا در محیط اجتماع استفاده از زنان بیگانه ممنوع است. و زنان نیز از اینکه مردان را در خارج از کانون خانوادگى کامیاب سازند، به هر صورت و به هر شکل ممنوع مى‏باشند.(22)
در چند جاى قرآن مجید، خداوند متعال زنان را امر به حجاب فرموده‏اند. از جمله در آیه سى‏ویکم سوره نور آمده است: وَ لیضربنَّ بخمرهن على جیوبهن...؛ «آن‏ها باید خمارهاى خود را بر سینه‏هاى خود بیفکنند.»
راغب مى‏گوید:
«اصل خمر پوشاندن چیزى است و به هر چیزى که با آن و به وسیله آن پوشانده مى‏شود، خمار گویند، ولى خمار در سخنان معمولى اسمى است براى روپوشى که زنان سر خود را با آن مى‏پوشانند. جمع آن خمر است.(23)»
علاّمه طباطبایى در تفسیر این جمله مى‏نویسد:
«کلمه خُمُر به دو ضمه، جمع خمار است و خمار آن جامه است که زن سر خود را با آن مى‏پیچد و زاید آن را به سینه‏اش آویزان مى‏کند، و کلمه جیوب جمع جیب (به ضم جیم و سکون یاء) معنایش معروف است، و مراد از جیوب سینه‏ها است، و معنا این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه‏ها را به روى سینه‏هاى خود انداخته آن را بپوشانند.(24)»
آیات اصلى مربوط به پوشش در سوره نور آمده است. البته آیاتى چند هم در سوره "احزاب" است که برخى از آن‏ها درباره حفظ حریم عفاف است. در آیه پنجاه‏ونهم سوره احزاب آمده است. یا ایّها النَّبى قُل لِأزواجِکَ و بناتِک و نِساءِ المؤمِنینَ یُدنینَ علیهِنَّ من جلابیبِهِنَّ ذلک ادنى اَنْ یُعْرَفْنَ فلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللّهُ غفوراً رحیماً؛ «اى پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلباب‏هاى خود را بر خویش فرو افکنند. این کار براى این‏که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است و خداوند همواره غفور و رحیم است.»
در "تفسیر على بن ابراهیم" در شأن نزول این آیه آمده است: آن ایّام زنان مسلمان به مسجد مى‏رفتند و پشت سر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نماز مى‏گزاردند. هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشاء مى‏رفتند، بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آن‏ها مى‏نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آن‏ها را آزار مى‏دادند و مزاحم آن‏ها مى‏شدند. آیه فوق نازل شد و به آن‏ها دستور داد حجاب خود را به طور کامل رعایت کنند تا به‏خوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.(25)
این آیه دو مطلب را گوشزد مى‏کند: نخست این‏که جلباب چیست؟ و نزدیک کردن آن یعنى چه؟ دیگر این‏که آن‏چه به عنوان علّت و فایده این دستور ذکر شده، این است که شناخته شوند و مورد آزار واقع نشوند.
در این که جلباب چه نوع لباسى را مى‏گویند، کلمات مفسّرین و اهل لغت مختلف است و به دست آوردن معناى صحیح کلمه دشوار مى‏باشد. معناى مختلفى که براى جلباب ذکر شده به این شرح است: در المنجد مى‏نویسد: جلباب پیراهن یا لباس گشاد است.
در مفردات راغب آمده است: "جلباب یعنى پیراهن و روسرى".
قاموس مى‏گوید: "جلباب عبارت است از پیراهن و یک جامه گشاد و بزرگ؛ کوچک‏تر از ملحفه و یا خود ملحفه (چادر مانند) که زن به وسیله آن تمام جامه‏هاى خویش را مى‏پوشد، یا چارقد".
در لسان العرب مى‏نویسد: «جلباب جامه‏اى است که از چارقدر بزرگ‏تر و از عبا کوچک‏تر. زن به‏وسیله آن سر و سینه خود را مى‏پوشاند.(26)»
مرحوم طبرسى(ره) در قسمت شرح لغت مى‏نویسد: «جلباب مقنعه و روسرى زن است که سر و صورت او را مى‏پوشاند؛ وقتى که براى حاجتى بیرون مى‏رود.» آن گاه در ضمن تفسیر آیه مى‏گوید:
«اى پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو، پس بپوشانند موضع گردن و سینه خود را با روپوشى که زن‏ها بر سر مى‏اندازند.»
ابن عبّاس و مجاهد گویند: جلباب مقنعه و روسرى زن است؛ یعنى با آن بپوشند سر و گردنشان را هر گاه براى حاجتى بیرون روند، به خلاف کنیزهایى که با سر و گردن باز بیرون مى‏روند.
علامه طباطبایى در این‏باره چنین گفته است:
«کلمه جلابیب جمع جلباب است، و آن جامه‏اى است که یا سرتاسرى است و تمامى بدنش را مى‏پوشاند، و یا روسرى مخصوص است که صورت و سرش را ساتر مى‏شود، و منظور از جلمه یدنین علیهن من جلابیبهن این است که آن طورى بپوشند که زیر گلو و سینه‏هایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد.(27)»
چنان‏که ملاحظه شد، معنى جلباب از نظر مفسّران چندان روشن نیست. آن‏چه صحیح‏تر به نظر مى‏رسد این است که در اصل لغت، کلمه جلباب شامل هر جامه وسیع مى‏شده است، ولى غالباً در مورد روسرى‏هایى که از چارقد بزرگ‏تر و از ردا کوچک‏تر بوده است، به کار مى‏رفته است. ضمناً معلوم مى‏شود که دو نوع روسرى براى زنان معمول بوده است: یک نوع روسرى‏هاى کوچک که آن‏ها را خمار یا مقنعه مى‏نامیده‏اند و معمولاً در داخل خانه از آن‏ها استفاده مى‏کرده‏اند؛ نوع دیگر روسرى‏هاى بزرگ که مخصوص خارج منزل بوده است.
در تفسیر نمونه آمده است: «منظور از "یدنین" این است که زنان "جلباب" را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آن‏ها را محفوظ دارد، نه این‏که آن را آزاد بگذارند، به طورى که گاهى کنار رود و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده خودمان، لباس خود را جمع و جور کنند.»
امّا این‏که بعضى خواسته‏اند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید، هیچ دلالتى بر این معنى ندارد و کمتر کسى از مفسّران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است.
به هر حال از این آیه استفاده مى‏شود که حکم "حجاب و پوشش" براى آزادى زنان قبل از این زمان نازل شده بود؛ ولى بعضى از روى ساده‏اندیشى مراقب آن نبودند. آیه فوق تأکید مى‏کند که در رعایت آن دقیق باشند.(28)
امّا مطلب دوم یعنى بحث در علّتى که براى این دستور ذکر شده است، در این زمینه دو نظر وجود دارد: گروهى از مفسّرین گفته‏اند: «در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون مى‏آمدند، و از آن‏جا که از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند، گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آن‏ها مى‏شدند، در این‏جا به زنان آزاد مسلمان دستور مى‏دهد که حجاب اسلامى را کاملاً رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه‏اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.
احتمال دوم این‏که: زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل‏انگار و بى‏اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى‏بندوبار که در عین داشتن حجاب آن‏چنان بى‏پروا و لاابالى هستند که غالباً قسمت‏هایى از بدن‏هاى آنان نمایان است و همین، توجّه افراد هرزه را به آن‏ها جلب مى‏کند.(29)
از آن‏جا که نزول این حکم جمعى از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان مى‏ساخت، در پایان آیه مى‏افزاید: وَ کان اللّهُ غَفُوراً رحیما؛ «خداوند همواره غفور و رحیم است.» هرگاه از شما تاکنون در این امر کوتاهى شده، چون بر اثر جهل و نادانى بوده است، خداوند شما را خواهد بخشید. توبه کنید و به سوى او باز گردید، و وظیفه پوشش را به خوبى انجام دهید.(30)
آیه دیگرى که در رابطه با حجاب مطرح مى‏شود، آیه پنجاه‏وسوم سوره "احزاب" است. در این آیه، کلمه حجاب ذکر شده است. در کلمات قدما هر جا سخن از آیه حجاب است، مقصود همین آیه است. در بخشى از این آیه آمده است:....وَ اِذا سالتُمُوهُنَّ متاعاً فَاسئَلوهُنَّ مِنْ وراءِ حجابٍ ذلکُم اَطهُر لقلوبِکُم و قلوبِهِنَّ...؛ «...هنگامى که چیزى از وسایل زندگى [به عنوان عاریت] از آن‏ها [همسران پیامبر] مى‏خواهید، از پشت پرده بخواهید، این کار دل‏هاى شما و آن‏ها را پاک‏تر مى‏دارد....»
علامه طباطبایى درباره این جمله، چنین آورده است:
ضمیر "هن" به همسران رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برمى‏گردد، و درخواست متاع از ایشان کنایه است از این‏که مردم با ایشان درباره حوایجى که دارند، سؤال کنند. و معنایش این است که اگر به خاطر حاجتى که برایتان پیش آمده، ناگزیر شدید با یکى از همسران آن جناب، صحبتى بکنید، از پس پرده صحبت کنید: ذلکم اَطهر لقُلُوبِکُم وَ قُلُوبهن. این جمله مصلحت حکم نامبرده را بیان مى‏کند، و مى‏فرماید براى این‏که وقتى از پشت پرده با ایشان صحبت کنید، دل‏هایتان دچار وسوسه نمى‏شود، و در نتیجه دل‏هایتان را پاک‏تر نگه مى‏دارد.(31)
در تفسیر نمونه چنین آمده است: «این امر در میان اعراب و بسیارى مردم دیگر معمول بوده و هست که به هنگام نیاز به بعضى از وسایل زندگى، موقتاً از همسایه به عاریت مى‏گیرند. خانه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز از این قانون مستثنا نبوده، و گاه و بیگاه مى‏آمدند و چیزى از همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به عاریت مى‏خواستند. روشن است که قرار گرفتن همسران پیامبر در معرض دید مردم -هر چند با حجاب اسلامى باشند- کار خوبى نبود، لذا دستور داده شده که از پشت پرده یا پشت در بگیرند.(32)»
منظور از "حجاب" در این آیه، پوشش زنان نیست، بلکه حکمى اضافه بر آن است که مخصوص همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است و آن این‏که مردم موظف بودند به خاطر شرایط خاص همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هرگاه مى‏خواهند چیزى از آنان بگیرند، از پشت پرده باشد، و آن‏ها حتّى با پوشش اسلامى در برابر مردم در این‏گونه موارد ظاهر نشوند. البتّه
این حکم درباره زنان دیگر وارد نشده، و در آن‏ها تنها رعایت پوشش کافى است.
شاهد این سخن این‏که کلمه "حجاب" هر چند در استعمال‏هاى روزمره به معنى پوشش زن به کار مى‏رود، ولى نه در لغت چنین مفهومى دارد و نه در تعبیرات فقهاى ما.
"حجاب" در لغت به معنى چیزى است که در میان دو شى‏ء حایل مى‏شود.
در قرآن مجید نیز این کلمه همه‏جا به معنى پرده یا حایل به کار رفته است؛ مانند آیه سى‏ودوم از سوره ص حتّى تورات بالحِجابِ؛ «تا موقعى که خورشید در پشت پرده افق پنهان شد.» در کلمات فقها از قدیم‏ترین ایّام تاکنون نیز در مورد پوشش زنان معمولاً کلمه "ستر" به کار رفته، و در روایات اسلامى نیز همین تعبیر یا شبیه آن وارد شده است، و به کار رفتن کلمه "حجاب" در پوشش زنان، اصطلاحى است که بیشتر در عصر ما پیدا شده و اگر در تواریخ و روایات پیدا شود، بسیار کم است.
بنابراین اسلام به زنان مسلمان دستور پرده‏نشینى نداده، و تعبیر "پردگیان" در مورد زنان و تعبیراتى شبیه به این، جنبه اسلامى ندارد. آن‏چه درباره زن مسلمان لازم است، داشتن همان پوشش اسلامى است؛ ولى زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به خاطر وجود دشمنان فراوان و عیب‏جویان مغرض، چون ممکن بود در معرض تهمت‏ها قرار گیرند و دستاویزى به دست سیاه‏دلان بیفتد، این دستور خاص به آن‏ها داده شد و یا به تعبیر دیگر به مردم داده شده که به هنگام تقاضاى چیزى از آن‏ها، با آن‏ها از پشت پرده تقاضاى خود را مطرح کنند. استاد مطهرى نیز پس از بیان معنى کلمه حجاب چنین مى‏نویسید:
«استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است. در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه "ستر" که به معنى پوشش است به کار رفته است. فقهاء چه در کتاب الصّلوة و چه در کتاب النّکاح که متعرّض این مطلب شده‏اند، کلمه ستر را به کار برده‏اند، نه کلمه حجاب را.»(33)
بهتر این بود که این کلمه عوض نمى‏شد و ما همیشه همان کلمه "پوشش" را به کار مى‏بردیم؛ زیرا چنان‏که گفتیم معنى شایع لغت حجاب، پرده است. همین امر موجب شده که عدّه زیادى گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود.
وظیفه پوشش که اسلام براى زنان مقرر کرده است، بدین معنى نیست که از خانه بیرون نروند. زندانى کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست. در برخى از کشورهاى قدیم، مثل ایران قدیم و هند، چنین چیزهایى وجود داشته است؛ ولى در اسلام وجود ندارد.
پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‏گرى و خودنمایى نپردازد. آیات مربوط، همین معنى را ذکر مى‏کند و فتواى فقها هم مؤیّد همین مطلب است. آیاتى که در این‏باره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماس‏هاى زن و مرد را ذکر کرده است؛ بدون آن‏که کلمه حجاب را به کار برده باشد.
در سوره نور آیه 60، استثنایى درباره مسأله پوشش بیان شده است؛ که طىّ آن، زنان پیر و سالخورده را از حکم حجاب مستثنى شده‏اند. مرحوم طبرسى در این‏باره چنین گفته است: «زنان پیرى که بازنشسته شده و در معرض زناشویى نیستند و کسى به آن‏ها رغبت ندارد، مى‏توانند روسرى خود را بردارند.(34)»

وقار و متانت در گفتار و کردار

همان‏گونه که قبلاً گفته شد، حرکات و سکنات انسان، همیشه معنادار است. استاد مطهرى مى‏گوید:
«گاهى وضع لباس، راه رفتن و سخن گفتن زن، معنى‏دار است و به زبان بى‏زبانى مى‏گوید دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقیب کن.... گاهى برعکس با بى‏زبانى مى‏گوید دست تعرّض از این حریم کوتاه است.(35)»
اسلام زنان را از انجام این‏گونه حرکات که موجب تحریک و تهییج مردان مى‏شود، شدیداً نهى کرده است. در بخشى از آیه سى‏ویکم سوره نور آمده است:
و لا یَضْرِبْنَ بأرجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخفینَ من زینتِهِنَّ؛ «زنان به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانشان دانسته شود. [و صداى خلخالى که بر پا دارند به گوش رسد.]»
مرحوم طبرسى در تفسیر این جمله گفته است:
«قبلا زن‏ها پاها را به زمین مى‏زدند که صداى خلخال آن‏ها شنیده شود. قرآن‏کریم آن‏ها را از این کار نهى کرد. برخى گویند مقصود این است که پاها را در موقع راه رفتن طورى حرکت ندهند که خلخال آن‏ها آشکار گردد یا صداى خلخال آن‏ها شنیده شود.(36)»
آرى زنان مؤمن در رعایت عفّت و دورى از امورى که آتش شهوت را در دل مردان شعله‏ور مى‏سازد و ممکن است منتهى به انحراف از جادّه عفّت شود، آن‏چنان باید دقیق و سخت‏گیر باشند که حتّى از رساندن صداى خلخالى که در پاى دارند، به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند، و این گواه باریک‏بینى اسلام در این زمینه است.(37)
نرم سخن گفتن زن گاهى از بى‏حجابى و بى‏پردگى اغوا کننده‏تر است و از این جهت خداوند متعال همسران پیامبر اکرم را از آن نهى کرده و به طریق اولى دیگران را. خداوند متعالى در قرآن کریم مى‏فرماید:
فَلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفاً؛ «هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»
علاّمه طباطبایى در تفسیر این قسمت چنین گفته است:
«در این جمله ایشان را از خضوع در کلام نهى مى‏کند و خضوع در کلام به معناى این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه و خیال‏هاى شیطانى نموده و شهوتش را برانگیزند و در نتیجه آن مردى که دلش بیمار است، به طمع بیفتد و منظور از بیمارى دل، نداشتن نیروى ایمان است؛ آن نیرویى که آدمى را از میل به سوى شهوات باز مى‏دارد و سپس مى‏گوید «و قُلن قولا معروفاً» یعنى سخن معمول و مستقیم بگویید؛ سخنى که شرع و عرف اسلامى «نه هر عرفى» آن را پسندیده دارد و آن سخن است که تنها مدول خود را برساند نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنى تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود.(38)»
دستورى که در رابطه با عفت در این آیه آمده است، اشاره به یک نکته باریک مى‏کند و آن اینکه به هنگام سخن گفتن، جدّى و خشک و معمولى باشید؛ نه همچون زنان کم شخصیت که سعى دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه تؤام با ادا و اطوار مخصوصى است، افراد شهوتران را به فکر گناه مى‏افکند.
تعبیر اَلَّذى فى قَلبه مرض «کسى که در دل او بیمارى است» تعبیر بسیار گویا و رسایى است از این حقیقت که غریزه جنسى در حدّ تعادل و مشروع عین سلامت است، امّا هنگامى که از این حد بگذرد، نوعى بیمارى خواهد بود؛ تا آن‏جا که گاه به سر حدّ جنون مى‏رسد که از آن تعبیر به جنون جنسى مى‏کنند و امروز دانشمندان انواع و اقسامى از این بیمارى روانى را که بر اثر طغیان این غریزه و تن در دادن به انواع آلودگى‏هاى جنسى در محیط‏هاى کثیف به وجود مى‏آید، در کتب خود شرح داده‏اند.
در پایان آیه مى‏گوید: و قلن قولا معروفا؛ «شما باید به صورت شایسته‏اى که مورد رضاى خدا و پیامبران و توأم با حق و عدالت باشد، سخن بگویید.»
در حقیقت جمله لا تخضعن بالقول، اشاره به کیفیّت سخن گفتن دارد و جمله قلن قولاً مَعروفاً اشاره به محتواى سخن.
البته "قول معروف" معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که علاوه بر آن‏چه گفته شد، هرگونه گفتار باطل و بیهوده و گناه آلوده و مخالف حق را نفى مى‏کند. ضمناً جمله اخیر مى‏تواند توضیحى براى جمله نخست باشد: مبادا کسى تصوّر کند باید برخورد زنان پیامبر با مردان بیگانه موذیانه و دور از ادب باشد، بلکه باید برخورد شایسته و مؤدبانه و در عین حال بدون هیچ‏گونه جنبه‏هاى تحریک‏آمیز باشد.(39) زیرا نرم‏گویى که باعث اغواء و طمع مرد مى‏شود، حجابى است که مربوط به چشم نیست، بلکه مربوط به گوش است.
در آیه بعد نیز باز دستورى در زمینه رعایت عفّت آمده است:
و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرّج الجاهلیة الاولى...؛(40) «و در خانه‏هاى خود بمانید و همچون جاهلیّت نخستین [در میان مردم] ظاهر نشوید....»
مرحوم طبرسى این چنین گفته است:
و قرن فى بیوتکن، «و در خانه‏هاى خود آرام بگیرید» امر فرمود ایشان را به استقرار در منازلشان و مقصود ثابت بودن شما در منازلتان و ملزم به سکونت در آن بودن و اگر از ماده «وَقَرَ ـ یَقِرُ» باشد، پس معنایش این است که اهل وقار و سکینه و خلاصه این‏که سنگین باشید و مانند برخى سبک نشوید و از خانه خود بیرون نزنید.
و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى، یعنى بیرون نیایید بنا بر عادت زنان جاهلیت نخستین و ظاهر نسازید زر و زیور خود را چنان‏که زنان جاهلیّت مى‏کردند.
در تفسیر نمونه آمده است: «بدون شک این یک حکم عام است و تکیه آیات بر زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى تأکید بیشتر است. درست مثل این‏که به شخص دانشمندى بگوییم تو که دانشمندى دروغ مگو؛ مفهومش این نیست که دروغ گفتن براى دیگران مجاز است، بلکه منظور این است که یک مرد عالم، باید به صورت مؤکّدتر و جدّى‏تر، از این کار پرهیز کند.»

ازدواج و تشکیل خانواده

طبیعى‏ترین راه براى مبارزه با مفاسد اخلاقى و انحرافات ناموسى و خانوادگى، ازدواج است. ازدواج در حفظ پاکدامنى و دیندارى تأثیر بسیارى دارد. هرگاه یکى از اصحاب و یاران رسول خدا زن مى‏گرفت، حضرت مى‏فرمود: «دینش کامل شد.» و نیز مى‏فرمود: «هر کس مى‏خواهد پاک و پاکیزه و بدون گناه خدا را ملاقات کند، به وسیله ازدواج عفّت و پاکدامنى خود را حفظ نماید.(41)»
خداوند وجود همسر را آیه و نشانه خودش بیان مى‏کند و پیامبر اکرم، خانواده را اصیل‏ترین نهاد اجتماعى معرّفى نموده است؛ به طورى که مى‏فرماید: ما بَنى فى الاسلام احبّ اِلى اللّه عَزّوَجلّ من التّزویجِ؛ «در اسلام نهادى در نزد خداوند محبوب‏تر از ازدواج بنا نشده است.» از دیدگاه اسلام هر کس ازدواج مى‏کند، نیمى از دینش حفظ شده و از سوى دیگر اکثر اهل آتش افراد مجرّد هستند. معلوم مى‏شود که غریزه شهوت تا چه اندازه انسان را به گناه مى‏کشاند و انسان را در پرتگاه سقوط قرار مى‏دهد. یکى از سنن عالیه رسول اکرم و ائمّه هدى پرداخت مخارج ازدواج برخى از افراد بوده است.
در قرآن کریم نیز به ازدواج ساده و آسان و بى‏ریا و بى‏تکلّف که یکى از مهم‏ترین طرق مبارزه با فحشاء مى‏باشد، توصیه شده است؛ زیرا این نکته مسلّم است که براى برچیدن بساط گناه باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرایز وارد شد.
خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید:
و انکحوا الأیامى منکم و الصّالحینَ من عبادکم و آمائِکم اِنْ یکونوا فقراءَ یغنهِمُ اللّهُ من فضله و اللّه واسعٌ علیمٌ؛(42)
«مردان و زنان را همسر دهید و هم‏چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند. خداوند آنان را از فضل خود بى‏نیاز مى‏سازد خداوند واسع و آگاه است.»
مرحوم طبرسى در تفسیر آیه چنین گفته است:
اکنون خداوند بندگان خود را مأمور به ازدواج مى‏کند تا از زنا بى‏نیاز شوند و مى‏فرماید: اى مردم مؤمن، زنان و مردان آزادى که همسر ندارند و غلامان و کنیزان پاکدامن یا با ایمان را همسر بدهید. این دستور استحبابى است نه وجوبى. از پیامبر خدا نقل شده است، هر کس آیین فطرى مرا دوست دارد، به سنت من گرایش پیدا کند و نکاح از سنّت من است.
سپس درباره افراد آزاد مى‏فرماید، اگر اینها گرفتار تنگدستى هستند، خداوند پس از ازدواج بى‏نیازشان مى‏کند. فضل خداوند بسیار و به حال و مصلحت ایشان آگاه است و بر وفق مصلحت با آن‏ها رفتار مى‏کند.(43)
در تفسیر نمونه مى‏خوانیم:
«ایامى» جمع «ایم» بر وزن قیم، در اصل به معنى زنى است که شوهر ندارد. سپس به مردى که همسر ندارد نیز گفته شده است و به این ترتیب تمام زنان و مردان مجرّد در مفهوم این آیه داخلند؛ خواه بکر باشند یا بیوه.
تعبیر «انکحوا» (آن‏ها را همسر دهید) با اینکه ازدواج یک امر اختیارى و بسته به میل طرفین است، مفهومش این است که مقدّمات ازدواج آن‏ها را فراهم سازید از طریق کمک‏هاى مالى و تشویق به مسأله ازدواج و بالاخره پا در میانى براى حلّ مشکلاتى که معمولاً در این موارد بدون وساطت دیگران انجام‏پذیر نیست. خلاصه مفهوم آیه به قدرى وسیع است که هرگونه قدمى و سخنى و تلاشى در این راه را شامل مى‏شود.
بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مى‏کند که مسلمانان در همه زمینه‏ها به یکدیگر کمک کنند، ولى تصریح به این امر در موارد ازدواج دلیل بر اهمّیّت ویژه آن است.
آن‏جا که یک عذر تقریباً عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است، قرآن به پاسخ آن پرداخته و مى‏فرماید از فقر و تنگدستى آن‏ها نگران نباشد و در ازدواجشان بکوشید چرا که اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند آن‏ها را از فضل خود بى‏نیاز مى‏سازد.(44)
ولى از آن‏جا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران مى‏کند، وسیله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدّتى را با محرومیّت بگذارند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند، گمان کنند که آلودگى جنسى براى آن‏ها مجاز است و ضرورت چنین ایجاب مى‏کند؛ لذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد، به آن‏ها داده، مى‏گوید: وَلیستعفف الَّذینَ لا یجدونَ نکاحاً حتّى یغنیهم اللّه مِن فضله...؛ «و آن‏ها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نیاز سازد.»
از نظر اسلام ازدواج عامل حفظ عفّت افراد است و در واقع یکى از اهداف عالى ازدواج، حفظ عفّت است. خداوند در این زمینه از واژه لباس استفاده کرده است و مى‏فرماید: اُحِلّ لَکُم لَیلَة الصَّیام الرّفثُ الى نسائکم هُنَّ لباسٌ لَکُمْ وَ اَنْتُمْ لباسٌ لهنّ عَلِمَ اللّه أنّکم کنتم تختاتونَ انفسکم فتابَ علیکم و عَفا عنکم فالانَ باشِرُوهُنَّ و ابتَغُوا ما کتب اللّهُ لکم...؛(45) «براى شما در شب‏هاى ماه رمضان مباشرت با زنان خود حلال شد که آن‏ها جامه ستر و عفاف شما و شما نیز لباس عفّت آن‏ها هستید و خدا چون دانست که شما در کار مباشرت زنان و به نافرمانى نفس، خود را در ورطه گناه مى‏افکنید، از حکم حرمت [در شب‏هاى رمضان] درگذشت و گناه شما را بخشید. از اکنون رواست در شب رمضان با زن‏هاى خود مباشرت کنید و آن‏چه را خدا بر شما مقرّر داشته طلب نمایید...»
گویند پیش از تحلیل این آیه، آمیزش با همسران در شب‏هاى ماه رمضان حرام بوده و چون گروهى از جوانان مسلمان- که قدرت کنترل خویشتن را نداشتند- شب‏هاى ماه رمضان با همسران خود آمیزش مى‏نمودند، این آیه نازل شد.(46)
هَن لباسَ لَکُم و اَنتُم لباس لَهَن، استعاره براى تمثیل آمیزش و رابطه زن و مرد است. زن و مرد براى یکدیگر لباس وقار و عفاف و ساترند. آن پرده وقارى که از آمیزش مشروع زن و مرد بر چهره ظاهر و درونى انگیزه‏هاى حیوانى و طغیان شهوت کشیده مى‏شود، حافظ رسوایى و پرده درى و سبک‏سرى است. پس آمیزش محدود به شب‏هاى محدود ماه رمضان به خصوص براى جوانان در حال بحران، خود نگهبان عفّت و هوا و همان مت روزه است
این معنى نیازى به توضیح ندارد که لباس پوشاننده و ساتر است و آن در بعد حسى حفظ و پوشاندن بخش‏هایى از اندام است که آشکار بودن آن‏ها با شأن انسانى سازگار نمى‏باشد. ساتر محسوب شدن زن نسبت به شوهر و بالعکس در باطن و بعد معنوى آن است که زشتى‏هاى هوا و هوس و طغیان‏هاى شهوت و میل جنسى به وسیله ازدواج پوشانده مى‏شود. پس ازدواج، انسان را از آلودگى‏ها حفظ مى‏کند و باعث پاکى و پاکیزگى او مى‏گردد.
از جمله نکاتى که از این آیه برداشت مى‏شود، این است که اگر تجویز آمیزش باعث حفظ تقوا باشد، طبعا جلوگیرى از غرایز جنسى موجب بى‏تقوایى و فساد خواهد بود.
در شریعت مقدّسه اسلام هدف عالى از ازدواج تنها تسکین غریزه نیست. ازدواج همچون کشت باغى بارور و سایه‏دار است که انسان را در میان تلاطم این همه رویدادهاى زندگى آرامش مى‏بخشد. در قرآن کریم آمده است: و من ایاته اَن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة انّ فى ذلک لَآیاتٍ لقوم یتفکرون؛(47) «و از نشانه‏هاى او این‏که همسرانى از جنس خود شما براى شما آفریده تا در کنار آن‏ها آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این، نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند.
تجربه ممتد هم نشان داده است که سود بزرگ زناشوئى سکون و آرامش است. اگر همه نظم و نثر ادبا و فلاسفه جهان را درباره زن و ازدواج بررسى و خلاصه‏گیرى کنیم، بیانى عالى‏تر و وافى‏تر از بیان قرآن مجید نخواهیم یافت. عبارت لتسکنوا الیها، تجربه‏هاى چندین هزار ساله بشر را نشان داده است.(48)

پاسدارى از مرزهاى عفّت از سوى والدین

آفریدگار حکیم هر چیزى را که آفریده برایش قانونى معیّن کرده است و هر غریزه‏اى ر ا که در وجود انسان قرار داده، زمان مخصوصى براى بهره‏بردارى از آن تعیین فرموده است. اگر بر خلاف قانون آفرینش عمل کنیم، بى‏گمان آسیب و انحراف دامنگیرمان خواهد شد.
قانون طبیعت این است که از سن شش سالگى تا زمان بلوغ، تمایل جنسى در حال اختفا و خاموشى باشد. اسلام برنامه تربیت را با قانون طبیعت هم‏آهنگ کرده و هماهنگى قوانین تکوین و تشریع را مراعات نموده و با روش‏هاى عملى، موجبات اختفاى تمایل جنسى کودکان را فراهم آورده است.
خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید: یا اَیها الَّذین آمنوا لِیَستأْذِنْکُمُ الَّذین ملکتْ اَیمانُکُم و الَّذین لم یَبلُغُوا الحُلُم منکم ثلاثَ مراتٍ من قبل صلوةِ الفجرِ و حین تضعُونَ ثیابَکُم من الظهیرَة و من بعد صلوةِ العشاءِ ثلاثُ عوراتٍ لَکُم...(49)
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده‏اند، در سه وقت از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز فجر، و در نیمروز هنگامى که لباس‏هاى [معمولى] خود را بیرون مى‏آورید، و بعد از نماز عشاء. این سه وقت خصوصى براى شما است...»
مرحوم طبرسى در تفسیر آیه چنین گفته است:
اى مردم مؤمن، غلامان و کنیزان و اطفال نابالغ خود را امر کنید که وقتى مى‏خواهند وارد اطاق خلوت شما شوند، از شما اذن بگیرند. برخى گفته‏اند تنها غلامان باید اذن بگیرند نه کنیزان. از امام باقر علیه‏السلام و امام صادق علیه‏السلام نیز چنین روایت شده است. مقصود از کودک، بچّه‏اى است که عورت را تمیز مى‏دهد. جبائى گوید: اذن گرفتن در همه حال واجب است؛ مگر براى بردگان و کودکان که در سه وقت واجب است.
یکى پیش از نماز صبح؛ زیرا در این حال ممکن است انسان برهنه به خوابگاه رفته باشد یا این‏که به حالى باشد که نخواهد کسى او را ببیند. و دیگر به هنگام خواب نیمروز که لباس را از تن بیرون آورده‏اید. و نیز بعد از نماز عشاء که مردم با همسر خود خلوت مى‏کنند. فرمان خدا این است که در این سه وقت که موقع خلوت و استراحت است کودکان و غلامان اجازه بگیرند. پس از تفصیل این سه وقت، اکنون درباره آن به طور اجمال مى‏فرماید: ثَلاثُ عورات لَکُم؛ این سه وقت براى شما عورتند. علّت این‏که وقت را عورت نامیده، این است که انسان در این اوقات لباس را از تن بیرون مى‏کند و عورتش ظاهر مى‏شود.
در تفسیر نمونه آمده است: بدیهى است این دستور متوجّه اولیاى اطفال است که آن‏ها را وادار به انجام این برنامه کنند، چرا که آن‏ها هنوز به حدّ بلوغ نرسیده‏اند تا مشمول تکالیف الهى باشند، و به همین دلیل مخاطب در اینجا اولیاء هستند.
ضمناً اطلاق آیه هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر مى‏شود، و کلمه "الذین" که براى جمع مذکر است، مانع از عمومیّت مفهوم آیه نیست، زیرا در بسیارى از موارد این تعبیر به عنوان تغلیب بر مجموع اطلاق مى‏گردد.
ذکر این نکته نیز لازم است که آیه از کودکانى سخن مى‏گوید که به حدّ تمیّز رسیده‏اند و مسائل جنسى و عورت و غیر آن را تشخیص مى‏دهند؛ زیرا دستور اذن گرفتن خود دلیل بر این است که این اندازه مى‏فهمند که اذن گرفتن یعنى چه؛ و تعبیر به "ثلاث عورات" شاهد دیگرى بر این معنى است.
در آیه بعد حکم بالغان را بیان کرده مى‏گوید: و اذا بلغ الاطفال منکم الحُلُم فلیستاذنوا کَما استاذن الذین من قبلهم...(50)؛ «و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ رسیدند باید اجازه بگیرند، همان‏گونه که اشخاصى که پیش از آن‏ها بودند اجازه مى‏گرفتند.»
واژه "حلم" (بر وزن "کتب") به معنى عقل آمده است و کنایه از بلوغ است که معمولاً با یک جهش عقلى و فکرى توأم است، و گاه گفته‏اند "حلم" به معنى رؤیا و خواب دیدن است، و چون جوانان، مقارن بلوغ، صحنه‏هایى در خواب مى‏بینند که سبب احتلام آن‏ها مى‏شود، این واژه به عنوان کنایه در معنى بلوغ به کار رفته است.(51)
این حکم مخصوص به مکانى است که پدر و مادر در آن‏جا استراحت مى‏کنند وگرنه وارد شدن در اطاق عمومى، مخصوصاً به هنگامى که دیگران هم در آن‏جا حاضرند، و هیچ‏گونه مانعى در کار نیست، اجازه گرفتن لزومى ندارد.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله کَما استأذن الَّذینَ مِن قبلهم، اشاره به بزرگسالان است که در همه حال به هنگام وارد شدن در اطاق موظّف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند، در این آیه افرادى را که تازه به حد بلوغ رسیده‏اند، هم ردیف بزرگسالان قرار داده که موظّف به استیذان بودند.(52)
براى ریشه کن ساختن یک مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفّت، باید مجموعه‏اى ترتیب داد از آموزش فکرى و فرهنگى آمیخته با آداب اخلاقى و عاطفى، و همچنین آموزش‏هاى صحیح اسلامى و ایجاد یک محیط اجتماعى سالم، اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران، نشان مى‏دهد که اسلام از هیچ یک از ریزه‏کارى‏هاى مربوط به این مسأله غفلت نکرده است.
این یک نوع ادب اسلامى است هر چند متأسفانه امروز کمتر رعایت مى‏شود و با این‏که قرآن صریحاً آن را در آیات فوق بیان کرده است، در نوشته‏ها و سخنرانى‏ها و بیان احکام نیز کمتر دیده مى‏شود، و معلوم نیست به چه دلیلى این حکم قطعى قرآن مورد غفلت و بى‏توجّهى قرار گرفته!
گر چه ظاهر آیه وجوب رعایت این حکم است، حتّى اگر فرضاً آن را مستحب بدانیم، باز باید از آن سخن گفته شود، و جزئیات آن مورد بحث قرار گیرد.
بر خلاف آن‏چه بعضى از ساده‏اندیشان فکر مى‏کنند که کودکان سر از این مسائل در نمى‏آورند، ثابت شده است که کودکان روى این مسئله فوق‏العاده حسّاسیّت دارند، و گاه مى‏شود سهل‏انگارى پدران و مادران و برخورد کودکان با منظره‏هایى که نمى‏بایست آن را ببینند، سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بیمارى‏هاى روانى شده است.
افراد زیادى به اعتراف خودشان بر اثر بى‏توجّهى پدران و مادران به این امر و مشاهده آنان در حال آمیزش جنسى یا مقدّمات آن به مرحله‏اى از تحریک جنسى و عقده روانى یده‏اند که عداوت شدید پدر و مادر، در سر حد قتل! در دل آن‏ها پیدا شده و خود آن‏ها نیز شاید تا مرز انتحار پیش رفته‏اند.(53)
باید توجّه داشت که دوران بین شش تا دوازده سالگى از نظر غریزه جنسى دوران مخصوصى است. در این دوره غریزه جنسى مانند آتشى است که در زیر خاکستر پنهان است و در ایّام بلوغ آن خاکستر کنار مى‏رود و آتش زبانه مى‏کشد و از سوى دیگر برنامه طبیعت و قانون خلقت این است که تمایل جنسى در سنین بین شش تا دوازده سالگى باید در حال اختفاء باشد.

اجتناب از خلوت با بیگانه

زمانى که انسان در شرایط محیطى نامساعد و تحریک‏آمیز قرار گیرد، خواسته‏هایى در او ظاهر مى‏شود. شیطان این خواسته‏هاى نفسانى را در نظرش زیبا و دلفریب جلوه مى‏دهد و به گونه‏اى پنهانى و مرموز از درون، فرد را به سوى ارتکاب و انجام عمل وسوسه مى‏کند.
شیطان براى انحراف از کشش‏ها و تمایلات غریزى استفاده کرده و فرد را به ارضاى نامشروع شهوات جنسى فرا مى‏خواند.(54)
یکى از این شرایط خلوت کردن زن و مرد بیگانه با یکدیگر است به گونه‏اى که کس دیگرى نتواند وارد آن مکان شود. دین اسلام خلوت با بیگانه را با احتمال و ترس وقوع در حرام تحریم نموده؛ هر چند مشغول عبادت شوند.
از پیغمبر اکرم مروى است که مَن کانَ یؤمن بِاللّهِ و الیَوم الاخر فَلا یبیت فى موضع یسمع نَفَس امرأة لَیست لَه بِمحرم؛ «کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، در جایى نمى‏ماند که نفس آن بیگانه را مى‏شنود.(55)»

کنترل عوامل محرّک فرهنگى و سالم‏سازى اجتماع

یکى از آفات پاکدامنى، عوامل محرّک فرهنگى و اجتماعى است که از طریق وارد نمودن عناصر محرّک در گرایش‏هاى انحرافى منجر به بروز انحرافات جنسى مى‏گردد.
از این رو باید همزمان با سلامت اخلاقى خانواده در ابعاد فرهنگى و اجتماعى نیز دقّت عمل وجود داشته باشد.
به‏جا خواهد بود اگر همزمان با سالم‏سازى محیط‏هاى خانوادگى و آموزشى مسئولین مربوط در بهسازى اخلاقى محیط نیز اقدام نمایند تا نسلى که مدیریّت آینده کشور را در اختیار مى‏گیرد، بتواند با روحى قوى و سالم و اراده‏اى اخلاقى به ایفاى مسئولیّت خویش بپردازد. در بعد فرهنگى وسایل ارتباط جمعى باید به گونه‏اى عمل کنند که زمینه تحریک و تمایلات نفسانى در مردم به وجود نیاید. هیچ‏کس نمى‏تواند منکر غرایز جنسى بشود، لیکن به کار بستن دستورالعمل‏هاى اسلام جهت جلوگیرى از تحریک شهوت بسیار سودمند است.
وقتى که چهره محیط اجتماعى سالم گردید، زمینه سرایت گناه نیز از بین خواهد رفت. به همین علّت اسلام در مورد گناه علنى، از خود واکنش شدیدى نشان مى‏دهد؛ زیرا اگر چهره اجتماع ناهنجار شود، قطعاً گناه نیز سرایت خواهد کرد.
روى همین اصل، در اسلام با هر کارى که جوّ جامعه را مسموم یا آلوده کند، شدیداً مبارزه شده است.
در قرآن کریم آمده است: ان الَّذین یحبون اَن تشیع الفاحشه فى الَّذین امنوا لهم عذاب الیم فى الدنیا و الاخرة و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون(56)؛ «کسانى که دوست دارند زشتى‏ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آن‏ها در دنیا و آخرت است و خداوند مى‏داند و شما نمى‏دانید.»
تعبیر اشاعه فحشا در این آیه مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتى‏ها و قبایح و کمک به توسعه آن را شامل مى‏شود. البتّه کلمه فاحشه و فحشاء در قرآن مجید، غالباً در موارد انحرافات جنسى و آلودگى‏هاى ناموسى به کار رفته است؛ ولى از نظر مفهوم لغوى -چنانکه راغب در مفردات گوید- فحش و فحشا و فاحشه به معنى هرگونه رفتار و گفتارى است که زشتى آن بزرگ باشد و در قرآن مجید نیز گاهى در همین معنى وسیع استعمال شده است.(57)
باید توجّه داشت که عظمت گناه در نظر عامّه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگى‏ها خود سدّ بزرگى در برابر فساد است. اشاعه فحشاء و نشر گناه و تجاهر به فسق، این سد را مى‏شکند، گناه را کوچک مى‏کند و آلودگى به آن را ساده مى‏نمایاند.
در حدیثى از پیامبر اسلام مى‏خوانیم: من اَذاع فاحِشَة کان کَمَبتدئها(58)؛ «کسى که زشتى را نشر دهد، همانند کسى است که آن را در آغاز انجام داده.»
ذکر این نکته نیز لازم است که اشاعه فحشاء اشکال مختلفى دارد:(59) گاه به این است که دروغ و تهمتى را دامن بزند و براى این و آن بازگو کند. گاه به این است که مراکزى که موجب فساد و نشر فحشاء است، به وجود آورد. گاه به این است که وسائل معصیّت در اختیار مردم بگذارند و یا آن‏ها را به گناه تشویق کنند، و بالاخره گاه به این حاصل مى‏شود که پرده حیا را بدرند و مرتکب گناه در ملأ عام شوند.
یک نکته بسیار مهم که در آیه مذکور وجود دارد، این است که نمى‏گوید کسانى که اشاعه دهند، بلکه مى‏گوید دوست دارند که چنین کارى را انجام دهند و این نهایت تأکید در این زمینه است.
سخن آخر آن که قرآن کریم و سنّت نبوى -صلواة‏اللّه‏علیه- و سیره ائمّه معصومین -علیهم‏السّلام- حفظ عفاف و پاکدامنى را از فرائض برشمرده و ضمن رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در این مسیر، راه‏کارهاى عملى را معرّفى کرده‏اند، که عبارت بودند از:
الف) چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم که خود زمینه‏ساز دریده شدن پرده عفاف است.
ب) آشکار نکردن زینت براى بیگانگان و خودآرایى زن در مقابل همسر خویش.
ج) رعایت پوشش اسلامى.
د) وقار و متانت در گفتار و کردار.
ه) ازدواج و تشکیل خانواده.
و) توجّه والدین به پاسدارى از مرزهاى عفّت و پاکدامنى.
ز) پرهیز از خلوات با بیگانه (جنس مخالف).
ح) کنترل عوامل محرّک فرهنگى و سالم‏سازى اجتماع.

پى‏نوشت‏ها

* مدرّس دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران- جنوب.
1 . فلسفى، محمد تقى، گفتار فلسفى بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات، تهران: هیئت نشر معارف اسلامى، چاپ اوّل 1352؛ ص 187.
2 . بلاغى، صدرالدین، برهان قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1360، ص164.
3 . اردستانى، صادق، اسلام و مسایل جنسى و زناشوئى، تهران: انتشارات زریاب، چاپ اوّل، 1377؛ ص23.
4 . سوره نور، آیه 30.
5 . مطهرى، مرتضى، مسأله حجاب، تهران: انتشارات صدرا، چاپ سى‏وهشتم، ص137-136.
6 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هیجدهم، ص437-436.
7 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیّدمحمّدباقر موسوى همدانى، ناشر: بنیاد علمى و فکرى علاّمه طباطبایى، جلد پانزدهم، ص158.
8 . پیشین، ص 159.
9 . قمى، على‏بن‏ابراهیم، تفسیر قمى، جلد دوم، دارالکتاب، چاپ سوم، 101.
10 . روایتى با همین مضمون در کتب اهل سنّت هم آمده از جمله در کتاب الدر المنثور، جلد پنجم، صفحه 40.
11 . "تابو" از موضوعات بحث جامعه‏شناسى است و به تحریم‏هاى ترس‏آور و بى‏منطق گفته مى‏شود که در میان ملل وحشى وجود داشته و دارد. به عقیده راسل و امثال وى، اخلاق رایج در جهان متمدن امروز نیز پر از "تابو" است.
12 . سوره نور، آیه 31.
13 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص145.
14 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، پیشین، ص159.
15 . طبرسى، ابوعلى فضل‏بن‏الحسن، مجمع‏البیان فى‏تفسیرالقرآن، جلد هفدهم، ص 127.
16 . پیشین، ص127.
17 . الزمخشرى، محمودبن‏عمر، الکشّاف، ص230.
18 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، پیشین، ص159.
19 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص 158-157.
20 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 452-451.
21 . طبرسى، ابوعلى فضل‏بن الحسن، پیشین، ص129-128.
22 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص82.
23 . اصفهانى، راغب، مفردات القرآن، ترجمه سیدغلامرضا خسروى حسینى، جلد اوّل؛ ص 707.
24 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، پیشین، ص159.
25 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد هفدهم، ص426.
26 . این‏منظور، لسان‏العرب، المجلد الثانى، ص317.
27 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، جلد شانزدهم، ص 532-531.
28 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 429-428.
29 . پیشین، ص 428-427.
30 . پیشین، ص 429.
31 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، پیشین، ص 528.
32 . مکارم شیرازى، ناصر ودیگران، پیشین، ص 403-401.
33 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص79.
34 . طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، پیشین، جلد هفدهم، ص169.
35 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص178.
36 . طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، پیشین، ص129.
37 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص441.
38 . طباطبایى، سیدمحمدحسین، جلد شانزدهم، پیشین، ص482.
39 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، جلد هفدهم، پیشین، ص 290-289.
40 . سوره احزاب، آیه 33.
41 . اردستانى، صادق، پیشین، ص 23.
42 . سوره نور، آیه 32.
43 . طبرسى، ابوعلى فضل بن‏الحسن، پیشین، جلد هفدهم، ص 132-131.
44 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد 14، ص 487 ـ 458.
45 . سوره بقره، آیه 187.
46 . الحسینى البحرانى، السید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، تهران: مرکز الطباعة و النشر فى مؤسسة‏البعثة، ص 399.
47 . سوره روم، آیه 21.
48 . کمالى، سیدعلى، توان و مقام زن، انتشارات هاد، ص 74-68.
49 . سوره نور، آیه 58.
50 . سوره نور، آیه 59.
51 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 540-539.
52 . پیشین، ص 542-541.
53 . پیشین، ص 546-544.
54 . فرهادیان، رضا و بتول فرهادیان، آنچه یک جوان باید بداند، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دهم، 1376، ص70.
55 . دستغیب شیرازى، سیدعبدالحسین، گناهان کبیره، جلد اوّل، 213.
56 . سوره نور، آیه 19.
57 . سوره شورى، آیه 37.
58 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد چهاردهم، ص406.
59 . پیشین، ص 407.

مقالات مشابه

بررسی مفهوم حجاب در متون اسلامی، جایگاه آثار و جلوه‌های تربیتی آن

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهاکبر رهنما, زهرا علی‌اکبرزاده ارانی, مجید خاری آرانی

گستره حجاب در قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهفرزانه غفاری